بي همگان به سر شود بيتو به سر نميشود
دلبـــر و يــــار من تويی ، رونق کـــار من تويی باغ و بهــار مـــن تويی ، بهــر تــو بــــود بودنم خواب شبم ربــوده ای ، مونس من تو بوده ای جان من و جهـــان من ، زهـر ه ی آسمان من آتـش تــو نشــــان من ، در دل همچو عود من جسـم نبود و جان بُدَم ، با تـو بر آسمــان بُدَم هيــچ نبــــود در ميـــان گفتِ من و شنـود من
کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم – که از همه تهوع آور بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت. ! … چند سالی گذشت یک روز که با همسرم ازخیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم نوروز اییای اُمرُو ، صوا ، آخر زمسونه بیو بندشک دورِ گندمل می بلبل ایخونه بیو
گل ور کشیده تا کمر ، زَنگُل در اُومَه سر و سر سر کاکُلل بسه کپر ، تاج بیابونه بیو
دیَه دلم وَش نیکشه ، بسکی فراوونه بیو
قافله کُشک مثل نگین ، ری اسب شیطونه بیو
هم کار گل روغن دزه ، چربیش که نیمونه بیو
هر بــــانـــدی گیر شنو ، من اُوه بارونه بیو
قلا حونی کموترل ، اُمروُز مهمونه بیو
ری صورتل مثل صدف ، مُرواری غلطونه بیو
مهَ سر زده جلدی وری ، شوُ نور بارونه بیو
گـــُه سی مِلوُ : گل گودری ، بی جیکه کن سراسری
کُردک شَ کِرد چیپون ورش ، چمته شَ بس پر کمرش
ای پـــرپـــروک یارمهَ بجو ، هُمار من گوشش بگو
صفحه قبل 1 صفحه بعد بندر گناوه پيوندها
![]() نويسندگان |
|||||||
![]() |